درباره فلسفه
نگاهی به اندیشه کارل پوپر- پوپر در ایران
نویسنده: وحید نصیریکیا
اشاره:
شاید اغلب کسانی که از دور هم با فضای فکری ایران آشنا هستند، نام پوپر برایشان غریب نخواهد بود. بازخوانی و واکاوی اندیشه های پوپر در زمانی که از درخشش اولین او کاسته شده است به برخی سوء تفاهم ها درباره او پایان خواهد داد. زمان نشان خواهد داد که دولت پوپر، دولت مستعجل بود. بحث درباره او همواره با جنجال های سیاسی همراه بوده است، لیکن در زمانی که اندیشه های او می رود تا گوشه ای در جایگاه حقیقی خود قرار بگیرد پرداختن به آنها به دور از نزاع های سیاسی ممکن می شود.
پوپر و راز شهرت
پوپر(1) کیست و چرا در ایران این همه شهرت پیدا کرده است؟ بی آنکه قصد تحقیر اهل نظر را داشته باشیم نمی توانیم و نباید نگوییم که پوپر در فلسفه مقام چندان بزرگی ندارد و اینکه او را در زمره بزرگان فلسفه قرار داده اند یک حکم احساساتی و احیاناً سیاسی و شاید حتی تبلیغاتی است. پوپر در حد راسل، برگسن و سارتر هم نیست. آشکارترین ملاک عظمت فیلسوف نفوذ و ماندگاری اوست، البته هنوز زود است که ما در مورد نفوذ پوپر حکم کنیم، ولی می توانیم با نظر به آراء فیلسوفان حدس بزنیم که چه چیز از اندیشه آنان قابلیت ماندگاری دارد و دیر می پاید و در مجوعه مطول و دراز آهنگ پوپر چیزی که چندان اصالت داشته باشد و بتوان آن را بعنوان گفتِ زمان، پایدار دانست نمی یابیم. اما اگر بگویند پوپر در ایران نفوذ بسیار داشته است و این را دلیل عظمت آراء و اقوال او بدانند؛ عرض خواهیم کرد که مراد نفوذ در میان اهل فلسفه است. نفوذ او در ایران نفوذ یک فیلسوف نیست زیرا او در میان اهل فلسفه تقریباً هیچ نفوذی ندارد.
وقتی در کشوری به یک نویسنده فلسفی به چشم مرجع فکر و نظر نگاه می کنند فقط یک اشتباه کوچک روی نداده است بخصوص اگر او در حد و مرتبه ای نباشد که به آینده مددی برساند. در چنین وضعی ممکن است فکر و عقل در معرض خطر قرار گرفته باشد.
اقبال به پوپر را نباید بی وجه و بی معنی دانست. از آغاز این قرن هجری ما هرگز نسبت درستی با فلسفه غربی نداشتیم و بزرگان فلسفه اسلامی متأسفانه به فلسفه غرب کمتر اعتنا کردند و نمی دانیم چرا هر چند وقت بعضی نویسندگان فلسفی که در تاریخ تفکر غربی مقامی ندارند از چنان شهرتی در ایران برخوردار شده اند که کتابخوان های ما گمان کرده اند اینها در اوج و قله تفکر غربی ایستاده اند. در دو دهه اول آثار گوستاولوبون و همفکران او ترجمه شد و خوانندگان نسبتاً زیادی پیدا کرد. شاید این خوانندگان حتی مبانی و لوازم تفکر او را نمی یافتند و نمی دانستند که او مسائل سیاسی-اجتماعی را بر مبنای راسیسم(2) به زبان همه فهم شرح داده است. مترجمان آثار او هم تشخیصشان بد نبوده است زیرا در این کتاب ها استبداد رضاشاهی توجیه می شد.
هیچ مانعی ندارد که افرادی یک فیلسوف را بپسندند و در صدد بر آیند که آرای او را ترویج کنند. به شرط آنکه زبان ترویج، زبان فلسفه باشد نه زبان حزبی و ایدئولوژیک. اگر کسی پوپری باشد بر او بأسی نیست ولی مسئله ما چیز دیگری است. دوره شیوع آراء پوپر کم و بیش شبیه به دوران نفوذ و غلبه گوستاولوبون و زمان یکه تازی حزب توده در قلمرو اندیشه فلسفی جدید است. و شاید در دایره ای وسیعتر با فکر و روح مردمان همان کاری را بکند که آن دو سلف کردند. پس قضیه در درجه اول این نیست که پوپر چه گفته است. مسئله این است چرا در کشوری که سابقه چندین هزار سال تفکر و تاریخ هزار ساله فلسفه دارد امثال پوپر استاد و راهنمای قول و فعل مطلق می شوند. زمینه های مساعد این وضع را می توانیم کم و بیش حدس بزنیم؛
1. مطالب پوپر برای کسانی که آشنایی با مقدمات علوم داشته باشند، دشوار نیست. او آسان می نویسد و از پرداختن به مطالب عمیق اعراض داشته و هر جا به این قبیل پرداخته جز مبهم گویی کاری نکرده است. او اصولاً ورود در بحث ماهیت را بی وجه و زائد می داند. علاوه بر آن فطرت فلسفی را غیر از فطرت عادی نمی داند و فهم در نظرش فهم همگانی است و به نظر او فلسفه را باید با فهم همگانی درک کرد. همچنین او فلسفه را مانند کتاب های علمی می نوشت و برای کسانی که با آن کتاب ها مأنوس بودند، طرح نوشته ها بیگانه نبود. به همین جهت دایره تعداد خوانندگان او می تواند وسیعتر باشد.
2. او منتقد مارکسیسم بود و در کشور ما زمینه روحی و اخلاقی برای نقد تازه ای از مارکسیسم وجود داشت.
3. پوپر فیلسوف علم بود و مقالات و کتاب های زیادی در باب علم و پژوهش علمی داشت.
در آغاز انقلاب و هم کنون ما نیاز داشتیم و داریم که تعلق به علم را اثبات کنیم. مسلماً در فلسفه علم کسانی بودند که از پوپر مقامی بالاتر داشته و دارند اما پوپر واجد همه صفات بود و در حقیقت قضیه کمتر علاقه به علم و فلسفه علم بوده است.
در بیست سال اخیر بیشتر آثار معروف پوپر به زبان فارسی ترجمه شده است و مقالات زیادی در شرح فلسفه او نوشته اند. همه اینها خوب است، بد این است که ما به فیلسوفان اعتنا نداشته باشیم و هستند فیلسوفانی که ما تقریباً هیچ چیز از آنها نخوانده ایم و نمی دانیم، گویی وقتی پوپر هست به هیچ فلسفه دیگری نیاز نیست! ولی در چند سال اخیر دوستان پوپر بسیاری از سخنان منتقدان خود را پذیرفته اند و می توان امیدوار بود که از خلط فلسفه و ایدئولوژی حتی المقدور پرهیز شود. مشکل پوپر این است که در عالم نظر با ایدئولوژی میانه ای ندارد اما روحیه و اخلاقش روحیه ارباب ایدئولوژی است.
فیلسوفان بزرگ و آموزگاران اندیشه
در چه صورت یک فلسفه را می توان بزرگ خواند و ملاک این بزرگی چیست؟ بزرگی افلاطون و ارسطو و کانت را کسی انکار نمی کند، اما آیا راسل هم فیلسوف بزرگ است؟ برگسن و مرلوپنتی چطور؟ کسانی پوپر را هم فیلسوف بزرگ خوانده اند.
افلاطون و ارسطو طرح های بزرگی درانداخته اند و در بنای تاریخ تأثیر کرده اند. آنها آموزگار مردم نه در جزئیات امور زندگیشان، بلکه در نگاهی که به عالم و موجودات دارند، بوده اند. کانت و هگل از آن جهت که راه و روش علم و تکنیک و مدرنیته را آموخته اند فیلسوف بزرگند. اما آیا پوپر را می توان با آنها مقایسه کرد؟ باید ببینیم آورده پوپر برای ما چه بوده است. در این ویژه نامه از آورده پوپر به اجمال چیزی خواهیم گفت. اما در این مقدمه بیشتر نظرمان به شهرت پوپر در ایران است. در ایران آنچه از او می شناسند یا بیشتر می شناسند؛ تفکیک «انگیزه» از «انگیخته» و بیرون نیامدن «باید» از «است» و رساندن ریشه هر نوع استبداد و فاشیسم به فلسفه افلاطون و دفاع از اصلاح جزئی در مقابل انقلاب و انتقاد از روش استقرایی در علم و بطلان پذیری قضایای علمی به جای اثبات پذیری آنها و ... است. ولی آیا به صرف طرح این بحث ها و اتخاذ موضع خاص می توان فیلسوف یا فیلسوف بزرگ شد. اینها که گفتیم به فرض اینکه مهم باشد یا قبلاً طرح شده اند و یا جزئی و موضعی اند و بعضی هم تسری احکام صادق در یک قلمرو خاص، به کل علم و عالم است. از میان همه اینها در ایران دو چیز را بسیار مهم جلوه داده اند: یکی روش نقد استقرایی و دیگری ابطال پذیری احکام علمی. البته برخی نویسندگان طرح جهان 3 پوپر را هم مهم دانسته اند. او حتی خود مدعی نیست که طرحی درانداخته باشد که علما در حدود آن به پژوهش بپردازند. بلکه داعیه اش این است که من دیده ام عالمان چگونه پژوهش می کنند و دیگران درست ندیده اند. پس کار او در ذیل کار عالمان است و حال آنکه بنا بر این بود که فیلسوفان بزرگ راهگشا باشند و طرح نو دراندازند. بحث در جزئیات و متدولوژی علمی، کسی را فیلسوف بزرگ نمی کند.
نزاع پویریست ها و هیدگر
اما با وجود این از آغاز دهه 60 پوپر در کشور ما فیلسوف بزرگ می شود و اسم او در کنار هیدگر قرار دادند و چنین وانمود شد که در غرب دو فیلسوف رقیب و مخالف هم وجود دارد: یکی پوپر و دیگر هیدگر. هیدگر مرتجع و فاشیست است و زبان مبهم و مغلق دارد و پوپر فیلسوف آزادی و ترقی است که زبان روشن و قابل فهم دارد.
پوپر هر چه باشد حتی اگر همه اقوال او را بپذیریم با هیدگر قابل قیاس نیست. هیدگر از آن جهت بزرگ است که به تفکر وجود بازگشته و در نسبت ما با وجود تفکر کرده و در سایه این تفکر نوری بر حقیقت غرب و تاریخ غربی و آینده بشر افکنده است و با نشر آثار او تحولی محسوس پدید آمده است. این دو نه در مرتبه تفکر و نه از حیث تعلق فکری قابل قیاس نیستند و با هم نسبتی ندارند و آوردن نام این دو در کنار هم بی وجه است. هیدگر هم تنها فیلسوف معاصر غرب نیست که اگر او را به نازیسم نسبت دادند دیگر کسی جز پوپر نماند و به ناگزیر عنوان فیلسوف یگانه غرب به پوپر داده شود.
نکته مهمی که ما را در شناخت وضع خود یاری می دهد این است که بدانیم چه چیز در مقبولیت و شیوع اندیشه پوپر مؤثر بوده است؟ آیا اهل نظر در این کار دخیل بوده اند و اگر بوده اند دخالتشان به چه نحو بوده است؟ آیا پوپر چشم و گوش مردمان زمان خود را شناخته و برای آن چشم ها و گوش ها کتاب نوشته و سخن گفته است؟
اگر آراء و افکار پوپر در ایران بصورت پوپریسم در نیامده بود و به یک ایدئولوژی مبدل نشده بود، شاید کاری به او نداشتیم و درباره او سخن نمی راندیم. در این جا می خواهیم از نظرگاه فلسفی آراء پوپر را بررسی کنیم و پی ببریم که چرا در ایران به این مقام رسیده است. ما در جای خود از نشان دادن آنچه در آراء پوپر قابل اعتناست یا در حد خود اهمیت دارد مضایقه نخواهیم کرد.
پوپر و طرفدارانش به هر کس که غیر از تأیید، چیزی راجع به نوشته های او بگوید، نسبت نفهمیدن می دهند. اما اگر از ایشان- که هنر خود را سخن گفتن مطابق با فهم شنوندگان می دانند- خواسته شود که مطلب فهم نشده را بفهمانند به تکرار همان که گفته اند می پردازند. شاید دلیلش این است که پوپر رجوع به اصول و مبادی کلام را بیهوده و غیر ضروری می داند و به همین دلیل در فهم آثار او بدون رجوع به مبادی خاصی دچار مشکل خواهیم شد.
به نظر می رسد یک نسبت اخلاقی بین پوپر و کسانی که او را مقتدای خویش می دانند وجود دارد و گرنه پوپر نمی توانست در ایران به فیلسوف مد بدل شود. شاید نفوذ او در ایران از جهاتی تنها با نفوذی که ژان پل سارتر در دوران بعد از جنگ در بیشتر مناطق جهان داشت قابل قیاس باشد. در دوران ده پانزده ساله پس از جنگ کمتر مجله در زبان های مختلف منتشر می شد که به مناسبت نامی از سارتر در آن نیامده بود. در آن زمان کسی فکر نمی کرد که او مد فلسفه است و شهرت او به تدریج کم خواهد شد. ولی دوران غلبه شبح اگزیستانسیالیسم بر اذهان و افکار چندان دیر نپایید. مع هذا نفوذ او قابل توجیه بود.
پوپر برای ما چه آورده است؟
پوپر برای ما چه آورده است؟ سارتر تنها در یک کشور مشهور نشد، اما پوپر در ایران بیشتر از هر جای دیگر شهرت پیدا کرد. آن هم درست در دوره انقلاب اسلامی. پوپر نه به مسائل مهم ما بلکه بیشتر به مسائل انتزاعی علاقه داشت، منتهی این مسائل انتزاعی از نوع معقولات ثانیه فلسفی نیست. هر چند که نمی توان مسائل او را یکسره بی اهمیت دانست. مشکل این است که پوپر در اهمیت مطالب غلو می کند و آنها را با خطابه در می آمیزد و آنگاه که وارد مسائل سیاسی می شود صفت ایدئولوژیک به خود می گیرد.
برای او دو امر اساسی وجود دارد: علم و دموکراسی. این دو ملاک پوپر برای حکم کردن درباره فیلسوفان است. در نظر پوپر فیلسوفان دو دسته اند یا قائل به ذواتند و یا فیلسوف نقاد. دسته اول با علم و دموکراسی میانه ای ندارند و طرفدار حکومت های استبدادی اند(3) و سخنان یاوه می گویند و کانت که فلسفه نقادی را تأسیس کرد تصویر مدینه صلح و آزادی و فارغ از اندیشه ها و پرواهای ناسیونالیستی را نیز پرورد. لحن پوپر در برابر اکثر فیلسوفان بزرگ سرشار از تهمت و ناسزاست.
مسلماً ما در دوره انقلاب به فلسفه ای احتیاج داشتیم که در آن از علم و آزادی دفاع شود، زیرا اسلام قرهاست که در غرب متهم به مخالفت با علم و آزادی و معروف به دین خشونت است. علاوه بر آن پوپر نقاد مارکسیسم و فرویدیسم بود و چون این دو با دین ناسازگار بود، از پوپر فیلسوفی ساخت مدافع علم و مخالف با حوزه های ضد دین. مشخص است که این همراهی موقت و سست بنیاد است. علاوه بر آنکه بشر نمی تواند مدت زیادی به سخنانی که او را تسلی می دهد و در غفلت نگاه می دارد گوش فرا دهد.
پوپر در غرب بیشتر به خاطر نظریاتش در باب پژوهش علمی و موضع گیری های سیاسی اش شناخته می شود. او در مصاحبه ای که با برایان مگی داشته است فیلسوف بودن را موجب ننگ ذکر می کند(4) و البته تاریخ فلسفه هم پوپر را در محظور قرار نخواهد داد و به او مقامی که مایه سرشکستگی اش بشود نخواهد سپرد. کسی که مقام فیلسوفان را دون شأن خود بداند در تاریخ فلسفه شأن بلند پیدا نمی کند.
پی نوشت:
1. 1994-1902، متولد وین(اتریش).
2. نژاد پرستی یا برتری نژاد اروپایی.
3. او یکی از دلایل نگارش جامعه باز و دشمناش را مقابله با فلسفه همین فیلسوفان ذکر می کند- جستجوی ناتمام ص 137.
4. جامعه باز ص 1318.
منابع:
1. سیری انتقادی در فلسفه کارل پوپر/ دکتر رضا داوری اردکانی.
2. می دانم که هیچ نمی دانم/ کارل پوپر/ پرویز دستمالچی.
3. پوپر/ ترجمه کورش زعیم.
4. پوپر/ برایان مگی.
5. جامعه باز و دشمنانش/ پوپر.
6. اسطوره چارچوب/ پوپر.
1. تعریف واژه ها:
[در این قسمت مطلبی درج نشده است]
2. مقالات مرتبط:
+ پوپر.
+ هایک علیه پوپر/ سید حسین امامی.
+ عبور از پوپر/ محسن خیمه دوز.
+ هنوز بر سر حرفم باقیم/ کارل پوپر.
+ دنیای متفاوت چامسکی و پوپر/ عبدالله شهبازی
معرفی کتاب مرتبط:
[در این قسمت مطلبی درج نشده است]
4. صفحات مشابه:
+ راز شهرت کارل پوپر در ایران/ باشگاه اندیشه
+ راز شهرت کارل پوپر در ایران/ آفتاب
+ راز شهرت کارل پوپر در ایران/ پایگاه اطلاع رسانی نهاد در دانشگاه ها
+ راز شهرت کارل پوپر در ایران/ وبلاگ هویت
5. جستاری در متن:
[در این قسمت مطلبی درج نشده است]